DEVELOPMENT ORGANIZATIONAL & METAPHYSICAL UNIVERSITY

 

ABAOUT DR. PAUL LEON MASTERSA
Founder and CEO of the International Metaphysical Ministry
President of the I.M.M. University System

Dr. Paul Leon Masters founded the University of Metaphysics and the University of Sedona, as well as the original parent body corporation in 1959. He currently presides over the largest worldwide student body in Metaphysical Doctoral Level Education. Dr. Masters has deservedly earned recognition as the world's foremost teacher of Metaphysical Doctors, Teachers, and Ministers. He has vast expertise in researching the spiritual heights and potentials of mind and spirit - gained from over half a century of full time work in the field of Holistic, New Thought Metaphysics and Ministry.

The Universities Dr. Masters founded have become the world's largest schools of their kind, offering distance learning degree programs in Holistic, New Thought Metaphysics. Supporting Dr. Masters in this endeavor is a qualified professional administrative staff, each with their own experience of many years in various aspects of the metaphysical field. Considering the dedication and experience of Dr. Masters and his staff, you will always be able to say with pride, "I received my doctoral degree from one of the most prominent, well respected metaphysical universities in the world - the University of Metaphysics” or… “the University of Sedona!"

    DEVELOPMENT ORGANIZATIONAL & METAPHYSICAL UNIVERSITY

 University Of Metaphysics History

1959 University Of Metaphysics - New thought Metaphysics

In 1959, Dr. Masters opened the Institute of Parapsychology in the heart of Beverly Hills, California. The aim of the institute was to research higher and expanded states of consciousness as they related to spiritual reality and human self betterment. He built a large following of students and had to relocate to the Hollywood area where larger space was available. During the same time period, Dr. Masters trained his first few teachers.

1963

In 1963, Dr. Masters opened the Metaphysical Foundation as a follow-up to research findings amassed in the Institute of Parapsychology. The study and research now focused primarily on the practices of meditation. Thousands of research experiences by experimenting students were recorded and the effects on their practical daily lives and spiritual unfoldment were noted. During this time, Dr. Masters trained numerous meditation teachers.

1965

In 1965, information gathered in the previous years of research began to spread beyond the Southern California area in the form of printed lessons. Because of this, the National Metaphysics Institute was founded by Dr. Masters. The lessons attracted attention in all parts of the country from people who wished to learn and to teach the spiritual truths revealed in the lesson materials. Dr. Masters created specific ministerial ordination programs so students could obtain ministerial status through distance learning and home study.

1976

In 1976, Dr. Masters applied for and gained the legal right to establish the University of Metaphysics and grant non-secular degrees. These degrees were to be granted to those who were ordained by the N.M.I. ministry up to a Doctoral Degree level. The new programs were to fill a need voiced by current students. At that time, Dr. Masters began to advertise the Doctoral program in various regional and national magazines related to metaphysics. As if by Divine plan, enrollments came from all over the United States, as well as the entire world.

1989

By 1989, thousands had enrolled in Doctoral Degree programs throughout the world. The organization and its university had become international. To meet the needs of this enormous growth, Dr. Masters incorporated the International Metaphysical Ministry which exists up to the present day.

2003

In 2002, Dr. Masters visited Sedona, Arizona—a place he had heard of for years as having a great deal of metaphysical activity. Dr. Masters knew people who claimed to have spiritual experiences in energy vortexes in the area. The spiritual energy and the inspiring beauty of Sedona, combined with inner higher guidance caused Dr. Masters to take steps to create a University there.

In 2003, Dr. Masters was granted the legal right, in Arizona, to found the University of Sedona. He was also granted the legal right to award non-secular degrees up to Doctoral or Ph.D. level in the various ministerial specialties of the organization—the International Metaphysical Ministry.

2004

In 2004, in order to centralize the function of the two university programs—the University of Metaphysics was moved in its entirety (all accumulated records of thousands of students and graduates) to the Sedona area. This meant that tuition rates would continue to be affordable.

NOW

The University of Metaphysics and the newer University of Sedona continue to grow, with a worldwide student population in the thousands. Both Universities are still under the direction of Dr. Masters. From its beginning in 1959 and having attracted an international alumni—the student population continues to study and bring the higher truth of human nature to a world so in need of it.

داستان ها دارد...

من این چند روز نبودم کاری داشتم که داستان ها دارد رفتم پارک جنت و بعضی ها اومدن و ما رو شاد کردن و از اون به بعد من دیگه سری به وبلاگ نزدم از همتون عذر میخوام این حرفی که زدم رو بعضی ها خیلی خوب متوجه میشند که البته الان وقت عزیزشون رو فقط برای عشقشون می زارنو به ما و وبلاگمون کاری ندارند.

در هر صورت امروز به وعد هلی خودمون عمل کردیم و فعلا" به دلیل وعده هایی که داده بودیم خیلی سرمون شلوغ شده

الان در حال ساخت وب سایت اراکی ها و چت روم اختصاصی اراکی ها و سمپادی ها هستیم

مثل این که ادرس این وبلاگ به اندازه ی کافی توی شهرمون پخش شده اما هنوز امار بازدید کننده پایینه ولی دیگه مهم نیست چون طراحی وب سات داره تموم میشه و ما هم از این دردسری که واسه خودمون درست کرده بودیم داریم راحت میشیم به زودی شم دوستان رو در وب سایت میبینم و منتظر حضور گرمتون هستم ...بای بای

ما شاخیم تو کل دنیاااااا...کسی به ما نمی رسه ...

بچه ها خبر خوب اونایی که ما رو هک کردن(بچه های فرزانگان تهران)از بازی روزگار محو شدن و وبسایتشون deleteشد و دیگه dg girls وجود نداره که بیاد شاخ بشه ما رو هک کنه چون داداش احسان همتون هکشون کرد ودهنشون رو سرویس کردو به زودیdata هایی از این نادون ها رو میزارم واسه بازدید عموم...

به افتخار خودم که وبلاگم رو پس گرفتم و حق نامرد هارو کف دستشون گذاشتم

سلطلن هک خودم ام کسی حرفی داره...نظر بده

موفقیت

 روز اول
از كارهايي كه ناچاري انجام دهي لذت ببـــر.
نق زدن تنها تو را خسته تر مي كند و نمي گذارد كار را درست انجام دهي.
اما اگر با موفقيت مانند يك دوست رفتار كني.
مثل سگ همه جا به دنبالت خــــــواهد بود.


روز دوم
سعي كن كارهايت را از صميم قلب انجام دهي.
نه به صرف اين كه ناچاري انجام دهي.
بايد به كارت ايمان داشته باشي.
يك جريان آب ضعيف ، تنها نيمي از باغچه را آبياري مي كند.


روز سوم
همه چيز را همانطور كه هست بپذير.
خواستن تنها، چيزي را تغيير نمي دهد.
خواستن، باد را از وزيدن باز نمي دارد و برف را به آب نبات تبديل نمي كند.
اگر مي خواهي چيزها را بهتر از خودشان تبديل كني، با آنها همان گونه كه هستند مواجه شو.


روز چهارم
تمرين كن تا از درون شاد باشي.
اجازه نده ديگران براي شاد كردن تو تصميم بگيرند.
خودت رئيس كارخانة شادي سازي باش.


روز پنجم
ذهنت را همانند ابر سفيدي كه در آسمان است، آزاد كن.
تلاش كن، اما نتايج كار را واگذار تا با هم كار بيايند
براي ابر چه فرقي مي كند باد از كدام سو بوزد.
چرا وقتت را براي چيزي كه در كنترل تو نيست، تلف مي كني؟


روز ششم
وقتي تصميم به انجام كاري مي گيري،
از خود نپرس : من چه مي خواهم ؟
بلكه بپرس : چه كاري به نفع همه است ؟
اگر به فكر منافع ديگران باشي، ديگران در كنارت كار خواهند كرد و كمكت خواهند كرد تا موفق شوي.

روز هفتم
هنگام تصميم گيري ابتدا نبايد بپرسي، از اين كار چه نفعي عايدم خواهد شد؟
پرسش درست اين است كه : چه كاري به نفع همه است؟
خانه زماني مستحكم خواهد شد كه همة ديوارهايش استوار باشند.


پیش به سوی موفقیت
ادامه نوشته

ساخت پروفایل برای شما...

من تصمیم گرفتم برای گسترش وبلاگ چند نویسنده ی خوب کار کرده در این زمینه پیدا کنم

به همین خاطر اگه تمایل دارید برای من کامنت خصوصی بزارید و خودتون رو معرفی کنید تا من برای شما ۱ پروفایل بسازم

 مشخصات مورد نیاز:

نام ونام خوانوادگی - مقطع تحصیلی - نام مدرسه یا اموزشگاهی که در ان هستید - ایمیل  یا شماره ی تماس شما- نام کاربری -پسورد شما -در وبلاگ دا برای من بنویسید

من به شما اطمینان می دهم که اطلاعات شما کاملا محفوظ باقی می ماند ودیگر نویسندگان هم از ان بهره من نخواهند شد

کایندالینی

 

 

 

 

کنداليني


کنداليني قدرت اميال پاک هر انسان است ،همانند فنري ميباشد که سه دور و نيم به دور خويش پيچيده است.

بطور غير فعال و نهفته در انتهاي ستون فقرات و مابين استخوان مثلث شکلي بنام اُ ساکرُم( استخوان مقدس ) قرار گرفته است .

استخوان مقدس از کنار (اُ ساکرُم) نماد کنداليني استخوان مقدس از روبرو(اُ ساکرُم)

زماني که اين نيرو در وجود ما ارشاد ميشود ، در کانال مرکزي ( سوشومنا ) شروع به حرکت ميکند و بعد از عبور از شش چاکرا وارد مخچه و قسمت تحتاني مخ يعني منطقه لينبيک شده و بدين ترتيب مغز را روشن مينمايد و از ( براهماراندها را) يعني از ملاج سر به بيرون فوران ميکند و اين عمل باعث برقراري ارتباط بين نيروي فردي با نيروي کائنات يا همان نيروئيکه بشر را از نيستي به هستي آفريده است، ميشود.

" ما اين ارتباط را تحقق نفس يا خود پردازي ميناميم"

نشانه و اثر اين اتحاد که ما بين ما و خالق ما برقرار شده است بصورت" نسيمي خنک" در کف دستها ، صورت ، پاها و همچنين ديگر اعضاي بدنمان احساس ميکنيم .

ما امروزه ميدانيم که هزاران نفر که طالب حقيقت بوده اند ، بيداري کنداليني را عملا تجربه نموده اند و هم اکنون بيش از ?? کشور دنيا با صلح دروني آشنايي دارند و با بيداري کنداليني به نيروي بيکران کائنات پيوند خورده اند .


بيداري کنداليني يک امر کاملا طبيعي مانند نفس کشيدن ، ديدن يا شنيدن است . بيدار شدن اين نيرو در بدن انسان توليد هيچ گونه مشکل يا ناراحتي نخواهد کرد.

ما اثرات سودبخش و مفيدي را که بعد از بيداري اين نيرو احساس ميکنيم نميتوانيم به صورت عبارت بيان کنيم ، ولي ما سعي ميکنيم بعضي از خصوصياتي را که بعد از فعال شدن اين نيروي بيکران در بدن هر شخصي رُخ ميدهد براي شما


عزيزان شرح دهيم:

و زماني که کنداليني به آگنيا (مرکز ششم) ميرسد ، طالب ساکت شده و احساس آرامش ميکند . براي اينکه طالب بتواند تمام حواس خود را به درون خويش جلب کند ، ميبايستي چشمانش را در حين بيداري کنداليني بسته نگاهدارد . بنابرين در اين حالت شخص در هيچ گونه از حالات هيپنوتيزم يا از خود بي خود شدن و مستي و.... قرار ندارد و طالب کاملا آگاه به پيرامون خويش ميباشد.

در اين حالت طالب بسيار آرام است و توجهش مدام بوسيله افکار مختلف دنيوي پريشان نمي شود . اين حالت بدون هيچ گونه فشار يا عمليات فيزيکي يا تمرينات روحي انجام نميگيرد . يکي از علائم بيداري کنداليني در بدن اين است که وقتي اين انرژي به ملاج سر مي رسد يک نسيم خنک را پديدار مي سازد ، اين امر در مفهوم خودش يک پيشرفت غيره قابل پيشبيني از هوشياري و ذهن انسان است.

اگر در مسير حرکت کنداليني به ملاج سر يکي از چاکراها بنا به دلايلي مسدود يا گرفته شده باشد ، در هنگام عبور از آن چاکرا نيرو متوقف ميشود و نميتواند به چاکراي بعدي صعود نمايد . در اين هنگام ما ميتوانيم ضربات کنداليني را به حالت گرما يا سوزشي که در حوالي آن چاکرا ايجاد ميشود توسط دستها و همچنين گوشي طبي احساس نماييم.

و از شدت گرما و سرمائيکه که بر روي دستها احساس مينماييم مي توان وضعيت چاکراها را در خود و يا بر روي شخص ثالثي کاملا معين نماييم.

بدين طريق است که نادي ها ( کانالها ) و چاکراها ، شروع به ابراز وجود مي نمايند و آنچه که تا به امروز يک فرضيه تلقي مي شد بعنوان بخشي از تجربه روزمره شخص محسوب مي شود.

بدين ترتيب است که ما توسط اين روش توانسته ايم ظرف اندک مدتي به آن مرحله از رشد و خودآگاهي برسيم که بتوانيم حالات خود و ديگران را از طريق انگشتانمان احساس کنيم.

همانطور که کنداليني از طريق آگنيا ( چاکراي ششم ) به سمت بالا حرکت ميکند ، باعث خنک شدن سيستم ظريف بدن و همچنين مايع درون نخاع ميشود.

اين موضوع باعث از بين رفتن و تهي شدن دو بادکنک سمت چپ و سمت راست آگنيا ( اگو و سوپراگو ) مي شود.

به مجرد چنين اتفاقي ، کنداليني قادر است که خود را به قله سوشومنا يعني چاکراي ساهاسرارا برساند.

در اين لحظه مي گوييم که ما با نيروي بيکران کائنات اتحاد پيدا کرده ايم و صلح دروني به معناي واقعي انجام گرفته است.

اگر کسي از طريق دانش صلح دروني و بيداري کنداليني بياموزد که چگونه چاکرا ها را تغزيه نمايد ، مي تواند چاکرا هاي خسته و ضعيف خود را فعال نمايد.

همانطور يکه در بالا توضيح داده شده ، بيداري کنداليني هر انسان را قادر مي سازد تا تشعشعات چاکراهاي خود و ديگران را احساس نماييد ، احساسي که مويد تغييرات کيفي از آگاهي انسان است که در سيستم مرکزي عصبي بروز مي کند.

لذا اين خلاصه اي از پروسه تکاملي هستي ماست که بوسيله نيروهاي زنده طبيعت باور مي شود.

حال ما مي توانيم نتيجه بگيريم که ما قادر خواهيم بود تا سيستم عصبي خود را کنترل نمائيم و از انرژيهاي سيستم پاراسمپاتيک بهره برداري نمائيم.

نکته قابل توجه:

هر کسي قادر بحرکت دادن انرزي کنداليني در افراد نيست. مگر آن که شخص, خود به خود آگاهي کامل و صلح دروني رسيده باشد و نيروهاي کاينات در او ارشاد شده باشند .از شما خواهشمنديم که, از انجام هر گونه آ زمايشات غير مجاز با نيروي کنداليني بپرهيزيد.

ونکته ديگر اينکه کنداليني يک انرژي زنده در بدن ما مي باشد و بيداري و احياي آن امريست بسيار طبيعي و هيجکس از طالبان صلح دروني حق هيجگونه دريافت وجه مادي وهيچگونه دادستدي مالي مجاز نمي باشند و بيداري کنداليني به صورت رايگان در اختيار مردم جهان قرار خود درونی( مديتيشن) روز دوم.....

ادامه نوشته

انرژي چي(chi)

 

 

بر خلاف دنياي غرب که ماده را نقطه مرکزي همه چيز مي داند،از ديدگاه چين باستان انرژي و قدرت زندگي نقش تعيين کننده اي داشته و دارد.

اين نظريه در تمام انواع سبک هاي فنگ شويي يکسان است،در تمام سبک ها انرژي چي در نقطه مرکزي قرار گرفته است.اين انرژي در جهان هستي و کائنات جريان مي يابد و تمام موجودات جاندار و بي جان را به يکديگر مرتبط مي سازد.

در ترمينولوژي(اصطلاح شناسي) غرب، لغتي معادل انرژي چي وجود ندرد.اغلب آن را اتمسفر،محيط و فضا،انرژي،قدرت حيات،انرژي زندگي (vital force)يا روح ترجمه مي کنند.

چي در بدن انسان ها،جانوران،گياهان و در ساختمان ها جريان دارد.چي هم به طرف خارج و هم به درون بدن جريان دارد.هر انسان،حيوان،گياه و ساختماني چي منحصر به فرد خود را دارد که هميشه با چي محيط پيرامون آن در هم مي آميزد.بنابراين،هريک از ما نه تنها با محيط پيرامون خود بلکه در نهايت با تمام جهان هستي و کائنات در ارتباط قرار مي گيريم.

انرژي چي که به درون ما و از درون بدن ما به بيرون جريان مي يابد به محيط،احساسات و عواطف دروني و همچنين به وضع روحي و جسمي ما بستگي دارد.

چي از ميان ساختمان ها جريان مي يابد و از درها و پنجره ها به ساختمان داخل و از آن خارج مي شود،حتي کمي به مواد سختي مانند ديوار نيز نفوذ مي کند.بنابراين،فرم ساختمان،وضعيت درها و پنجره ها و به خصوص نوع مواد مصرفي در سازه ساختمان ها مي تواند جريان انرژي چي را تغيير دهد.

چون تمام سيارات و کائنات،چي توليد مي کنند(قدرت آسمان)و هم چنين انرژي زمين به طرف کائنات جريان مي يابد،وضعيت قرار گرفتن خورشيد و ساير سيارات نسبت به ساختمان بر جريان چي تاثير مي گذارد.

بنابراين،الگوي جريان چي هر ساعت دچار دگرگوني مي شود.بزرگ ترين هدف فنگ شويي يافتن مکاني است که سلامت روحي و جسمي و به طور کلي زندگي ما در آن از انرژي چي به طور مثبت تاثير پذيرد.

ادامه نوشته

دوربین های کرلیان





 


از زمان دوربينهاي کرليان تاکنون،عکسهاي زيادي از ميدان هاي مغناطيسي اي که اطراف موجودات زنده رااحاطه کرده اند،گرفته شده است.ما همگي با اين حقيقت آشناييم که منشا همه اعمال و رفتارهاي ما، برانگيزش ها و ارتعاشات الکتريکي است که از مغز ما ساطع ميشود.اين جريانهاي الکتريکي از خلال سيستم عصبي ما که درواقع يک شبکه ارتباطي با ساير اندام هاست،در سراسر بدن جريان مي يابند. اطلاعات و فرمان ها از مغز بواسطه اين شبکه ارتباطي و به منظور تنظيم اعمال ما منتقل مي شود.اين انرژي الکتريکي از مابين سلولها عبور مي کند،سلولهايي که برخي از آنها حاوي کريستال مايع هستند.کريستالهاي مايع وقتي درمعرض فشار مکانيکي قرار مي گيرند قطبهاي همنام تشعشعات ليزري از آنها متساطع مي شود.


(هنگاميکه کريستال ها تحت فشار مکانيکي قرار مي گيرند يک ولتاژ توليد ميکنند.)و اين بار الکتريکي از خلال بدن ما عبور ميکند،به گونه اي که حتي ممکن است به بيرون از کالبد فيزيکي نيز انتشار يابد.(به صورت هاله اي نوراني اطراف بدن را فرا ميگيرد.)


Perincurium ،يک لايه از بافت پيوندي است که سيستم عصبي را پوشش ميدهد و اين جريانهاي الکتريکي را مستقيما به راه انداخته و هدايت مي کند.بيشتر از 50%سلولهاي مغزي از اين دسته سلولهاي پيوندي هستند.


هنگاميکه ما متحمل آسيب و يا صدمه اي مي شويم، اين بافت پوششي-پيوندي ،سيگنالهايي را از محل آسيب ديده به منظور شروع به کار پروسه درمان و ترميم به سمت مغز ارسال ميکند.مثلا وقتي روي زخم به اصطلاح کبره ميبندد(دلمه بستن روي زخم )اين فرايند نتيجه عملياتي است که سيستم عصبي انجام داده است.


*اين سيستم به ميدانهاي مغناطيسي واکنش نشان مي دهد و نسبت به آنها حساس است.بدن ما عملا يک ميدان مغناطيسي شناخته شده ،با عنوان ميدان بيومغناطيسي ( biomagnetic field ) را توليد مي کند.براي اولين بار دکتر زيمرمن( Zimmerman ) دردانشگاه کلورادو آمريکا،توسط سوپر هدايتگري که به شيوه تداخل کوانتومي عمل ميکند،و اصطلاحا به آن SQUID گفته ميشود،به خوبي توانست ميدانهاي بيو مغناطيسي را اندازه گيري کند. SQUID درک زيادي از چگونگي کارکرد بدن به خصوص به منظور تشخيص هاي اساسي ،‌در اختيار ما قرار ميدهد.


،انرژي ما هرگز تحليل نرفته و تخليه نخواهد شد. *بسامد مغناطيسي از يک اندام به اندام ديگر تفاوت مي کند.درواقع ميتوان گفت هنگاميکه يک عضو يا اندام ،به گونه اي سالم و درست عمل نمي کند،بسامد بيو مغناطيسي آن تغيير مي يابد.(يعني امواجي که از خود منتشر مي کند غير از امواجي است که آن عضو در هنگام سلامتي منتشر مي سازد.)


ما اين تغيير بسامدها را در نتايج کار دستگاههاي کارديگرام (ثبت کننده ضربان قلب) و يا انستالوگرام(ثبت کننده امواج مغزي)به وضوح مشاهده کرده ايم.


*اين ميدان مغناطيسي اطراف بدن را احاطه مي کند، مشابه همان چيزي که ما به عنوان aura يا هاله مي شناسيم. اما اين ميدان بيومغناطيسي احتمالا بخشي از آن هاله محسوب ميشود.


*خوب ما ميدانيم که اگر دو ميدان مغناطيسي در تماس با هم قرار بگيرند،بر يکديگر اثر ميگذارند.


بنابراين اين قضيه قابل فهم است که دو ميدان مغناطيسي منحصر به فرد (ميدانهاي مغناطيسي دو شخص که در کنار يکديگر قرار ميگيرند)ميتوانند به گونه اي علّي-معلولي تاثيراتي متقابل بر روي يکديگر داشته باشند.يک مثال دم دستي در رابطه با اين مسئله،زماني است که بچه اي به زمين مي خورد و يا صدمه ميبيند و شما بطور ناخود آگاه او را بغل کرده و بلند مي کنيد.و يا مثلا دست او را که صدمه ديده نوازش کرده و مي بوسيد. بلافاصله مي بينيد که بچه بهتر مي شود و احساس آرامش و آسودگي بيشتري مي کند.هيچ به اين قضيه فکر کرده ايد،چرا شما بعد ازاين عمل از او مي پرسيد: حالا بهتر شدي؟چرا قبل از صورت گرفتن پروسه ترميمي ،حال کودک بهتر مي شود؟آيا با خودتان فکر کرده ايد که چرا در بين اشخاص مختلف يا يک جمعي به طور غير ارادي جذب يک نفر شديد؟


رخ دادن چنين چيزهايي مي تواند به خاطر Magnetic Personality (اي)باشد که آن شخص دارنده آن است.


*ميدان انرژي مغناطيسيِ دستانِ "درمانگران"در حين درمانگري ،توسط دستگاه مگنومتر اندازه گيري شده است و نتايج نشان داده،که ميدان مغناطيسي دستها به هنگام درمانگري 1000بار قويتر از ساير قسمتهاي بدن است.


*فرکانس سالم و بي عيب و نقص جاري شده ،توسط دستان يک درمانگر ،فرکانس نامنظم ساطع شده از يک عضو ناسالم يا افکار مخرب و ناسالم را تنظيم کرده و متعادل ميکند.


*اين ترکيب حوزه ها و ميدان هاي انرژي (که اصطلاحاً سينرژيش گفته ميشود) ،آن کاري است که ريکي ميکند . هنگاميکه با ريکي درگير شده و به تمرين آن مي پردازيم به يک سطح بالاتري از شعور و آگاهي دست مي يابيم که مارا قادر مي سازد ،بعنوان کانال يک منبع انرژي خارجي عمل کنيم . بنابراين چون ماخود منبع انرژي نيستيم

ریکی

ريکي انرژي است که در غرب حدوداً يک دهه است که شناخته شده است. در حال حاضر در جهان بالغ بر يک ميليون کارورز ريکي وجود دارد که در مقايسه با جمعيت جهان رقم چندان چشم گيري نمي باشد. بنابراين اطلاعات و تحقيقات انجام شده در مورد آن در مقياس محدود بوده، که اين امر نيز به نوبه خود منجر به ارائه دانشي سطحي درمورد ريکي شده است.
براي توضيح ريکي از منظر علمي ما به ناچار نيازمند يک سري مفاهيم دست اول علمي خواهيم بود.
تبيين علمي ممکن است به روش هاي زيادي صورت گيرد اما شيوه رايج براي ارائه يک فهم عقلاني در مورد مکانيزم برخي از پديده ها ؛ شيوه اي است مبتني بر منطق اصول علمي صلب و استثنا ناپذير.
براي مثال براي ارائه تبيين عقلاني در مورد ريکي ما ناچاريم از اصطلاحاتي چون پديده هاي زيراتمي(subatomic matter)، ناقطبيدگي (unpolarized vortex theory)، تصوير انعکاسي (mirror imaging ) و... استفاده کنيم.
هر چند اين شيوه ممکن است بهترين روشي باشد که کارورزان ريکي را جهت ارائه تبيني عقلاني از ريکي، راضي کند اما داراي کاستي ها و نواقصي نيز خواهد بود، زيرا استفاده صرف از اصطلاحات فني فيزيکي، به تاييد و معتبر ساختن ريکي نمي انجامد بلکه تنها يک تبيين عقلاني مبتني بر اصلاحات رايج و فني مورد استفاده در فيزيک به دست ميدهد (البته همان طور که بعدآ بحث خواهد شد، ما مي توانيم در مورد اين اصلاحات خاص، بر اساس مشاهداتمان در ريکي صحبت کنيم).
بنابراين ما وقتي از اين اصطلاحات علمي استفاده مي کنيم، در واقع به منظور ايجاد يک چارچوب مفهومي يا تئوري براي فهم بازنمايي هاي باليني ريکي است، نه معتبر ساختن يا معتبرنساختن ريکي.

ريکي يک انرژي زير اتمي بي قطب (unpolarizedsubatomic energy) مي باشد، که بصورت هماهنگ و متوازن در سطوحي که در حالت هاي نا هماهنگ و ناموزون انرژي قرار دارند، جاري شده و انتشار مي يابد و براي بيرون آمدن از جهان زيراتمي، انرژي ريکي بايد حالت قطبيدگي پيدا کند تا بتواند وارد جهان پديداري و فيزيکي شود. جهاني که به واسطه زمان، دستخوش تغيير و تحولات مي شود. ريکي به واسطه تقابلي که با تصوير انعکاس (mirror image) از هر نوع تکرار ناهماهنگي در سطوح مختلف انرژي پيدا مي کند، داراي حالت دو قطبي ساختن (polarization) در اثر تضاد موجود مي شود و بدان وسيله هارموني طبيعي را باز توليد مي کند که اگر اين وضعيت را براي بدن انسان متصور شويم بايد گفت که، فرايند شفاي طبيعي را بدن تسريع مي بخشد.
به منظور معتبر ساختن و تبيين اين تعريف از ريکي ما بايد از فرايندي علمي براي مشاهدات باليني و توجيه منطقي نتايج آن استفاده کنيم. ما اين روش را براي بسياري از چيزهايي که در زندگي روزمره از آنها استفاده ميکنيم ،به کار مي بريم ،به اين صورت که چيزهايي را که به طور منسجم و بدون موارد نقص عمل مي کنند همچنان مورد پذيرش بوده و داراي اعبارند و در مقابل آن هايي که مورد نقصي برايشان پيدا شود، بي اعتبار شده و رد مي شوند. مثلآ يک داروي جديد اگر به لحاظ باليني بدون عوارض جانبي باشد و نتايج قابل قبول و منسجمي نيز داشته باشد ، مورد استفاده قرار مي گيرد و اعتبار آن نيز صرفآ به واسطه نتايج مشاهدتي اش مي باشد. حال اگر يک بار اين دارو اثر نکند و يا عوارض جانبي داشته باشد، ديگر هيچ اعتباري نخواهد داشت.
اين قضيه براي فهم ريکي نيز خيلي مهم و اساسي است. شايد ما نتوانيم به واسطه به کارگيري اصطلاحات فني علمي و يا طرح هاي خيالي و ذهني، ريکي را ثابت کنيم و يا معتبر جلوه دهيم و اين چيزها تنها براي تبيين چارچوب مفهومي آن باشد، اما آنچه مهر تاييدي بر وجود ريکي است، تنها تجربيات و نتايج باليني دستان درمانگر صدها نفر از هزاران ريکي کاري است، که به طور روزانه، از اين انرژي در درمان خود و ديگران استفاده مي کنند. بررسي مشاهدات اين درمانگران و بيماران آْنها، اين اجازه را به ما مي دهد که روزبه روز تصوير شفاف تري از نتايج باليني اي که ريکي به همراه داشته است به دست آوريم.

 

ادامه نوشته